آغاز تفسیر قرآن
نخست باید بگوئیم : تفسیر که به معناى بیان معانى آیات قرآنى و کشف مقاصد و مدالیل آن است ، از قدیمى ترین اشتغالات علمى است که دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول کرده است. و تاریخ این نوع بحث که نامش تفسیر است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و این معنا از آیۀ کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ (ترجمه: همان طور که در میان شما، فرستادهاى از خودتان روانه کردیم، [که] آیات ما را بر شما مىخواند، و شما را پاک مىگرداند، و به شما کتاب و حکمت مىآموزد)[ بقره–۱۵۱] به خوبى استفاده میشود، چون مى فرماید: همان رسولی که کتاب قرآن به او نازل شد، آن کتاب را به شما تعلیم مىدهد.
روش ابتدایی در تفسیر
طبقه اول از مفسرین اسلام، جمعى از صحابه بودند مانند ابن عباس، و عبدالله بن عمر، و ابىّ ، و غیر ایشان.آن روز بحث از قرآن از چارچوب جهات ادبى آیات، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آیات براى توضیح آیاتى دیگر، و اندکى تفسیر به روایات وارده از رسول خدا(ص) در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نمیکرد.در مفسرین طبقه دوم، یعنى تابعین چون مجاهد و قتاده و ابن ابى لیلى و شعبى و سدى و دیگران نیز که در دو قرن اول هجرت بودند، جریان به همین منوال بود. ایشان هم چیزى به آن چه مفسرین طبقه اول، و صحابه ، در طریقه تفسیر سلوک کرده بودند، نیفزودند. تنها چیزى که به آن اضافه کردند، این بود که بیشتر از گذشتگان در تفسیر خود، روایت آوردند.بعد از رسول خدا(ص) در عصر خلفا، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هائى مختلف، و امتهایى گوناگون، و با علماى ادیان و مذاهب مختلف آشنا میشوند و این خلطه و آمیزش سبب مىشود بحث هاى کلامى در مسلمانان شایع شود.
از سوى دیگر در اواخر سلطنت امویان و اوائل عباسیان، یعنى در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه یونان به زبان عربى ترجمه شده، در بین علماى اسلام انتشار یافت. و همه جا مباحث عقلى ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد و از سوى سوم مقارن با انتشار بحثهاى فلسفى، مطالب عرفانى و صوفى گرى نیز در اسلام راه یافته، جمعى از مردم به آن تمایل نمودند. و از سوى چهارم، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف که در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا(ص) داشتند، باقى ماندند و بدون اینکه کارى به عقل و فکر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن به احادیث اکتفاء نموده و در فهم معناى حدیث هم هیچگونه مداخله اى ننموده، به ظاهر آنها تعبد مى کردند. و اگر هم احیانا بحثى از قرآن مى کردند، تنها از جهات ادبى آن بود و بس. این چهار عامل باعث شد که روش اهل علم در تفسیر قرآن کریم مختلف شود، علاوه بر این چهار عامل، عامل مهم دیگرى که در این اختلاف اثر به سزائى داشت، اختلاف مذاهب بود که آنچنان در میان مسلمانان تفرقه افکنده بود، که میان مذاهب اسلامى هیچ جامعه اى، کلمه واحدى نمانده بود، جز دو کلمه (لا اله الا الله و محمد رسول الله)، و گر نه در تمامى مسائل اسلامى اختلاف پدید آمده بود.
در مسیحیت
هرمنوتیک که در فرهنگ مسیحیت علم تفسیر متون مقدس و به طور خاص تورات و انجیل است، جایگاهی نزدیک به علم تفسیر در اسلام دارد. البته، بر خلاف تفسیر قرآن که هدف از آن کشف و پرده برداری از معنای کلام است، در مسیحیت جنبۀ ارشادی و نو به نو شدن مفاهیم کتاب مقدس، متناسب با نیازهای روز معنا شده، گر چه به معنای شرح و تعقیب و توضیح کلمات پیچیده به معنای ساده هم آمده است.
برای جستجو عبارت مورد نظر را نوشته و کلید enter را بفشارید ...